هنوز در آن آرزوی محال سیر میکنم که ای کاش کاری داشتم که دوستش داشتم.ای کاش کاری نداشتم و کاری میکردم که دوستش داشتم.
یک مسئولیت دیگه به کارهام اضافه شده که البته بهم احساس مفیدتر بودن میده اما الان که وقت آمادهکردن آمار عملکردشه ترجیح میدادم انگل باشم تا یک انسان مفید.
خوب با این همه کار نمیتونم برنامه سفر رو برنامهریزی کنم مگه زوره؟کاش مامانت اینجا بود داشتن دو هفته تعطیلی توی سال فقط برای خودمون به تمام مشکلات احتمالی بودنش اینجا میارزید.نه؟ نمیارزید؟
امروز دوباره خوشحال شدم از این که اینقدر به فکر پرده و دکور و ... نیستم آزاد و آزاده.داشتم خودم رو گم میکردم (البته ماکروفر جدای این قضیهاست)
سلام .مطلب قبلی ای که در مورد لکنت آقازاده بود را خوندم.سرشار از غصه بود.اصلا نگران نباش من خودم هم که بچه بودم تا ۴-۵سالگی میگن که لکنت داشتم ولی بعد خوب شد و الان یکی از بهترین سخنرانان دانشگاهمون هستم!بعضی از بچه ها در دروان طفولیت ممکنه اینجوری بشن ولی هزار تا راه درمان داره در ضمن یادت نره این نشون میده که آقازاده آدم باهوشی هم هست چون هم انیشتن هم نیوتون هم نیلز بور و داوینچی در دوران بچگی لکنت داشتند.من خودم هم الان در رشته ی مهندسی برق درس می خونم.موفق باشید
سلام من تازه اومدم اینجا.میشه با هم دوست بشیم؟:)
یه خورده از خودت برام میگی؟
ببخشید آدرس وبلاگ رو تو متن بالا اشتباهی نوشتم.این درسته.
آره عزیزم خیلی خوشحال میشم حتما آدرس رو برام بزار که سر بزنم و پسر گلت رو ببینم.یه بوس گنره .. ببینم ساسا یعنی چی؟