برف نیست باران که هست

بعد ازمدتها یه روز خوب توی خونه موندن رو تجربه کردم .وقتی که هیچ کار خاصی لازم نیست انجام بدی و نگران این باشی که توی این روز تعطیل باید به خیلی کارها برسی .نه لازمه درس بخونی نه کارهای خونه رو انجام بدی نه تمیز کاری نه رفت و روب نه حتی مهمونی.هیچی. یه بطالت خوب.بطالت نه یه استراحت خوب.راستش به این فکر می‌کنم خوب اینهمه میدوی تلاش می‌کنی چیز یاد می‌گیری که چی؟ که آخرش بخوای به آرامش برسی با امکانات؟خوب این همون آرامشه و تو که به همین امکانات هم راضی هستی. 

دیروز یه خانم خونه کامل بودم البته از نوع خانمش نه مثل همیشه کمر کلفتی بسته.بعد از صبحانه در آرامش ناهار پختم.غذای شوهر رو توی ظرف ریختم و راهیش کردم اداره. کمی با پسری بازی کردیم.نقاشی کشیدیم با وسایل آرایش.بعد کوچول خوابید و من حالا کلی فرصت داشتم.کیک پختم. غذا خوردم.عکسهایی رو که می‌خواستم چاپ کنم انتخاب کردم.پسر بیدار شد بهش کیک و شیر دادم دستشویی بردمش و بعد حمام.بازی - کارتون - چند تا عکس گرفتیم . موهام رو سشوار کشیدم(از عجایب) و یک کم آرایش. همسری اومد.شگفت زده بود. بارون خوبی اومده بود .رفتیم بیرون با چای و خرما و کیک. کمی قدم زدیم و یخ زدیم.همسر از زیبایی ما بسیار تعریف کرد(طفلک تا حالا ندیده بود ما اینقدر به خودمان برسیم ما که می‌دونید منظورم خانم خونه است) یک سر هم رفتیم خونه والدین و برگشتیم .سریع ماکارونی پختم و شام و دیدن عکسهای دوران جوونی و خونه اولمون که چقدر تمیز بود و برق میزد و چقدر همیشه از همه چیز راضی بودیم و چقدر ساده.البته الان هم توقعاتمون جز یه خونه بزرگتر خیلی فرقی نکرده ونمی دونم این حسنه یا عیب.شاید اگر بیشتر می‌خواستیم و بیشتر به خودمون سختی می‌دادیم الان یه خونه داشتیم.بی خیال همه اول زندگیشون سختی می‌کشن ما به حرف بابای محترم عمل می‌کنیم و جوونی رو خوش می گذرونیم و سختی‌ها رو میگذاریم برای پیری.

نمی‌دونم هوای بارونی شوهر رو اینقدر عاشقونه کرده بود یا تفاوت چهره من یا کیک شکلاتی.

بهش گفتم بد نیست اگر خانوم خونه بشم نه؟

البته توجه داشتید که این خانم فقط یه جارو و شستن سرویس بهداشتی رو تا اون نوع همیشگیش کم داشت با یه سشوار.اگر خانم شدن اینقدر راحته چرا ما خانم نشیم!!!